مقابله. مواجهه. برابر شدن. مقابل شدن. مواجه شدن: با کدامین رو نمیدانم سلیم ! میشود آیینه روباروی او. محمدقلی سلیم (از آنندراج). مقابله، روباروی شدن. (منتهی الارب). و رجوع به روبرو و روباروی و روباروی کردن شود
مقابله. مواجهه. برابر شدن. مقابل شدن. مواجه شدن: با کدامین رو نمیدانم سلیم ! میشود آیینه روباروی او. محمدقلی سلیم (از آنندراج). مقابله، روباروی شدن. (منتهی الارب). و رجوع به روبرو و روباروی و روباروی کردن شود
مقابل هم قرار دادن. مقابل کردن. مواجه گردانیدن، مدعی و منکری را در مجلس به مشافهۀ ادعا و انکار وادار کردن تا صحت و سقم گفتۀ یکی از آنها ظاهر آید: آنانکه منکرند بگو روبرو کنند. (یادداشت مؤلف)
مقابل هم قرار دادن. مقابل کردن. مواجه گردانیدن، مدعی و منکری را در مجلس به مشافهۀ ادعا و انکار وادار کردن تا صحت و سقم گفتۀ یکی از آنها ظاهر آید: آنانکه منکرند بگو روبرو کنند. (یادداشت مؤلف)