جدول جو
جدول جو

معنی روباروی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

روباروی کردن
(تَ گُ تَ)
مقابل کردن. روبروی هم واداشتن. مواجه ساختن. مقابله نمودن. (ناظم الاطباء). و رجوع به روبرو و روبارو و روباروی و روبرو کردن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ کَ دَ)
رجوع به روباروی کردن و روبرو کردن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ)
کنایه از مکر و حیله کردن بود. (انجمن آرا). کنایه از مکر و حیله ورزیدن باشد. (برهان قاطع) (آنندراج). رجوع به روباه بازی کردن و روباهی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ / کِدَ)
مقابله. مواجهه. برابر شدن. مقابل شدن. مواجه شدن:
با کدامین رو نمیدانم سلیم !
میشود آیینه روباروی او.
محمدقلی سلیم (از آنندراج).
مقابله، روباروی شدن. (منتهی الارب). و رجوع به روبرو و روباروی و روباروی کردن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ دِ کَ دَ)
مقابل هم قرار دادن. مقابل کردن. مواجه گردانیدن، مدعی و منکری را در مجلس به مشافهۀ ادعا و انکار وادار کردن تا صحت و سقم گفتۀ یکی از آنها ظاهر آید: آنانکه منکرند بگو روبرو کنند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از روباهی کردن
تصویر روباهی کردن
حیله گری مکر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روباروی شدن
تصویر روباروی شدن
برابر شدن، مواجه شدن، مقابله
فرهنگ لغت هوشیار